نرم ...نرمک مي رسد اينک بهار

سلام محيا جونم پيشاپيش 26ماهگيت و بهت تبريک ميگم عزيزم.

سال 93هم داره بساط شو جمع ميکنه ديگه چيزي به سال تحويل نمونده. سال93 در مجموع سال خوبي بود به غير از چند حادثه تلخي که داشت بقيه اش همه اش خداروشکر خوب بود.

دو سه ماهي ميشه که نيومدم وبلاگت . از عکس خبري نيست آخه هنوز اينترنت خونمون قطعه ايشاا... سرفرصت ميام عکس هاي 18 ماهگي به بعد رو واست ميذارم.

بالاخره محمدپارسا پسر عمومهدي هم 5بهمن بدنيا اومد. که خيلي دوستش داري اينقدر محبت داري که از چشات معلوم ميشه ني ني کوچوها رو دوست داري الهي مامان قربونت بره تا دو سال پيش  خودت همين اندازه بودي ..

نوه خاله بابات يعني مهرناز خانم هم 17اسفند بدنيا اومد البته ما هنوز نرسيديم بريم ديدنش ايشاا... تو ايام عيد ميريم خونشون.

خريدهاي عيد هم انجام شده به غير از يکي دوتا خريد کوچولو واسه محيايي ..اونم اگه خدا بخواد امشب انجام ميشه. خلاصه منتظريم بز94 هم برسه پيشاپيش اين بهار فاطمي رو به همه دوستانم تبريک ميگم اميدوارم سال خوبي در انتظارشون باشه.

اما بگم از شيطنت هات که تمومي نداره . حواست به همه چيز هست.از نظر حرف زدن هم که کامل شدي ديگه تقريباً ميتوني همه خواست هاتو به زبان بياري موقع هايي که ميخواي دلبري کني و واسه ماماني و بابايي ناز کني دست گردنوم ميکني و ميگي «مامان خودمي» يا «بابايي خودمي»

عاشق تولدي و همه اش ازم ميخواي که کليپ تولد حسين خاله و دايي اميرمحمد رو از گوشيم واست بذارم. اينجاست که با خودم ميگم هرجوريه يه تولد کوچولو واست تو ايام عيد بگيرم

امسال از نظر مالي که تو منگنه بوديم آخه واسه يه واحد آپارتمان ثبت نام کرديم من و بابايي هرچي درآمد داريم واسه قسط خونه ميديدم از اين رو نتونستيم حتي يه تولد کوچولو واسه محيا جونم بگيريم آخر سالي خدا خيلي بهمون لطف کرد و تونستيم يه کم واسه عيد خريد کنيم وگرنه فکرشو نميکرديم.

اميدوارم تو اين لحظه هاي پاياني سال و شور وحال و جنب و جوش آغاز سال جديد سايه همه پدر و مادرها بالاي سر بچه ها باشه و همه با دلي خوش به استقبال بهار برن.

5اسفند رو مرخصي گرفتم و برديمت آتليه دو. سالگي تا حداقل چندتا عکس از دو سالگيت داشته باشي. خيلي وقت ندارم  اين پست رو بعدا‌ً عکس دار ميکنم . فعلاً باي باي