محیا و پیتزا
جمعه هفته پیش یعنی 14تیر تصمیم گرفتیم شامو بیرون صرف کنیم. بعد از 6 ماه این اولین جمع سه نفرمون بود که برای شام بیرون می رفتیم. قبل از اینکه پیتزا رو بیارن تو کلی ذوق کرده بودی فکرکنم از محیط و نور پیتزافروشی خوشت اومده بود. منم با موبایلم چندتا عکس گرفتم که اونا رو تو ادامه مطلب گذاشتم.
راستی دو روز قبلش هم عروسی پسر دایی بابات آقا جواد دعوت بودیم. خیلی خوش گذشت متاسفانه نتوستم ازت عکس بگیرم آخه اون روز سرم خیلی شلوغ بودو ما واسه ناهار مامانی و بابابزرگ (مامان و بابای حسینم) و عمه فرزانه و آقامهدی و خانمش رو دعوت کردیم .البته مهمونی مون خیلی ساده بود و ناهار رو جگر خوردیم ولی خیلی خوش گذشت.
مابقی عکسها در ادامه مطلب:
محیا: پس کی این پیتزا رو میارن؟
الهی بمیرم دخترگلم این دفعه که اومدیم حتماً به تو هم پیتزا میدیم تا مجبور نشی از گشنگی پاهاتو بخوری