سیزده بدر 93
سلام محیاجونم مثل همیشه شما خوابیدی و من تونستم بیام نت این وبلاگتو یه سر و سامانی بدم . میخواستم با عکسای اتلیه بیام ولی متاسفانه هنوز نرسیدیم بریم بگیریم. عوضش کلی عکس و خبر دارم. اول بریم سراغ سیزده بدر امسال که خیلی خوش گذشت البته خداروشکر تا امسال هرسال سیزده بدر خوش میگذره. راستش بابایی و مامانی من میگفتن چون ایام فاطمیه است بیرون نریم ولی بالاخره تصمیم گرفتیم بریم خونه پدربزرگ من ، که خیلی جای باصفاییه من خیلی خاطره با این خونه دارم اخه تاچند سال پیش تو همین خونه زندگی میکردیم. خونواده عمو علی و عمه من هم که از تهران اومده بودن نیز با ما بودن خیلی خوش گذشت البته بارون نذاشت زیاد بمونیم و ساعت 5 بساطمون رو جمع کردیم.
همین که رسیدیم خوابت برد نمیدونم به خاطر هوای بهاری بود که خوابیدی یا به خاطر شیر اسبی بود که صبح به توصیه دکتر بهت داده بودم البته(مخلوط شیر اسب، الاغ و گور خر اسیایی)
قربون خنده ات برم جیگر مامان. ضمناً دندون پنجمی که تو عکس نیش زده الان اندازه اون دوتا ست
برای دیدن ادامه عکسها بفرمایین ادامه مطلب....
ناهار هم خورشت سبزی بود که خیلی چسبید جای همهتون خالی
از خواب که بیدار شدی از بس گرسنه ات بود میخواستی قاشق هم بخوری...
تو یام عید منو بابایی تصمیم گرفتیم موهاتو کوتاه کنیم آخه خیلی بلند شده بود خلاصه یه روز با کمک هم موهاتو زدیم خیلی هم بد نشد
ریحانه نوه عموم و امیررضا پسر خاله محیا
مهسا و ثنا وروجک های خانواده ما
قربون عروسکم برم که محو تماشای درخت ها شده
این عکسها هم مربوط به عیددیدنی هاست که تو ایام عید میرفتیم
محیای بنز سوار ما و حسین پسرخاله اش
میثم و ابوالفضل دو قلوهای داداشم که الان 6ماه اند
راستی سوم فروردین هم عارفه السادات دختر همکارم بدنیا اومد که چند روز پیش خونشون بودیم با همکارا، اونجا هم خیلی بهممون خوش گذشت ضمناًده فروردین هم نوه دایی حسین جونم بدنیا اومد که فکر کنم اسمشو بهار گذاشتن امیدوارم قدمهای کوچولوشون برای پدر و مادرشون پر خیرو برکت باشه