محیا در آتلیه مامان
سلام فرشته مامان
بالاخره ماه رمضان هم تموم شد و عید فطر از راه رسید . عید امسال خیلی خوش گذشت. شبش خونه مامانم اینا بودیم .از بس ذوق کرده بودی خواب نمی رفتی و دوست داشتی با خاله و دایی ها بازی کنی بالاخره ساعت 3 بود که خوابیدی.
الان که دارم این مطلبو می نویسم مثل همیشه تو و بابایی خوابید.
با هزار مکافات خواب رفتی اخه رفته بودیم خونه عمو و دختر عموی من که از کربلا اومده بودن اونجا خیلی سرحال بودی ولی تو ماشین خوابیدی خونه که رسیدیم از خواب بیدار شدی شروع کردی به بازی کردن من و بابایی سعی کردیم چندتا عکس ازت بگیریم.
اما بگم از این روزهای تو :
اینقدر بازیگوش شدی که مجبوریم دور تادور تختو بالش بذاریم تا دخترم از تخت نیفته حالا دیگه قشنگ سینه خیز میری . تازه یه کار جدید هم میکنی اونم اینه که وقتی که دستهاتو رو زمین میذاری و بابایی (بابای من) باباهانو بالا میگیره 12 تا حرکت شنا میری البته بابایی میخواد باهات کار کنه تا این حرکتو به 20 تا برسونی و رکورد دار بشی فعلاً رکورد دست زینب خاله است.
از دندون هم خبری نیست امیدوارم به این پروسه دندون دراوردنت به خیر و خوبی بگذره. آخه شایان پسرعمو هادی که 40 روز از تو بزرگتره تازگیها دو تا دندون دراورده بیچاره خیلی اذیت شد تب کرده و صداش هم گرفته .
در مورد شایان هم تو یه پست جداگانه صحبت می کنم منتطرم تا پریساجون چندتا از عکسهای قشنگشو بهم بده تا تو وبلاگت بذارم.
تازگیها یاد گرفتم تا عکسهاتو فتوشاپ کنم البته وقت نکردم تا زودتر اونا رو تو وبلاگ بذارم. امیدوارم خوشت بیاد.
اینم عکسهای دخترم