در آستانه 7 ماهگی
سلام عسل مامان
اولاً
ببخش که دیر دیر میام وبلاگت
آخه قبض تلفن خونه خیلی زیاد اومده و من شرمنده بابایی شدم. تصمیم گرفتم هفته ای یه بار بیشتر نیام.
ثانیاً
هفت ماهگیت مبارک دخترم
دیگه واسه ی خودت خانم شدی کلی با اسباب بازیهات و و سایل دور وبرت بازی میکنی و من با خیال راحت ناهار می پزم. البته مرتب بهت سر میزنم تا چیز خطرناک دور و برت نباشه
مامان و اقاجون(مامان و بابای حسینم) و عمه فرزانه با عمومهدی و خانمش رفتن مشهد عمه فرزانه قول داده واست سوغاتی بیاره امیدوارم سفر بهشون خوش بگذره و به سلامتی برگردن با اینکه دو روز بیشتر نیست رفتم کلی دلمون واسشون تنگ شده.
این روزها مصادف با روی کار آمدن دولت یازدهم به ریاست جمهوری آقای روحانی است. و کلی تغییرات در در کشور رخ داره و 18 وزیر جدید جایزین وزرای قبلی شدن. هفته پیش که وزرا میخواستن از مجلس رأی اعتماد بگیرن من و تو بدقت پیگیر بودیم اخه از تلویزیون مستقیم پخش میشد .امیدوارم تو این 4 سال به لطف این دولت همه کسانی که مستأجرن از جمله خود ما صاحبخونه بشن
محیا: بذار ببینم این وزیر بدرد میخوره یا نه؟
محیا: چقدر مامان جون ازم عکسم میگیری ...هِه هِه هِه
بگذریم...
دیروز با همدیگه به خونه مریم(همکارم) رفته بودیم مابقی همکارای خانم هم اومده بودن
خیلی خوش گذشت همه به اتفاق میگفتن که اصلاً شبیه من نیستی و بیشتر به بابایی رفتی ولی من فکر میکنم شبیه بچگی های خودمی و مطمئنم وقتی بزرگ شدی شکل خودم میشی راستی اونجا فهمیدم که یکی از همکارام حامله است و قراره نی نی اش تو فروردین سال اینده بدنیا بیاد
اینقدر این روزها ملوس شدی که دلم میخواد از لحظه به لحظه زندگیت عکس بگیرم و ثبتش کنم .
محیا در حال استقبال از بابایی که خسته از سر کار اومده خونه
متاسفانه دوربین ندارم و مجبورم با موبایل ازت عکس بگبرم که اصلاً کیفیت نداره البته بابایی قول داده واست یه دوربین بخره حالا کی به قولش عمل کنه خدا میدونه