عکس های جامانده از ماه دهم
سلام دوستای گلم بعد از مدتی تأخیر دوباره برگشتیم.
خداروشکر محیاجونم الان خوبه فقط یه کم سرماخورده است که ایشاا.. تا چند روز دیگه خوب میشه
ماه قبل ماه سختی بود. اصلاً نمیخوام بهش فکر کنم. فقط خدارو هزار مرتبه شکر میکنم که به خیر گذشت.
یه سری عکس از ماه قبل جامونده بود که میخوام تو این پست براتون بذارم. اما قبلش از همه دوستان گلم که جویای حال من و محیاجون بودن تشکر میکنم از دور دست همتون رو ر میبوسم مخصوصاً دوستای نی نی وبلاگیمون که این روزاا حسابی هوای همدیگه رو دارن و واسه همدیگه دعا میکنن.
اما بریم از محیاجون بگم که این روزا خیلی شیطون شده
البته شیطون بودی جیگرمامان ، این روزا بلا شدی که خودم میخوام درسته قورتت بدم از بس واسه مامان دلبری میکنی.
فدای تو که با شادیت شادیم عروسک من
قربون این ژستت برم من
کلی کارای جدید یاد گرفتی از همش قشنگتر و جالبتر اینه که دست میگیری به روروئکتو و راه میری. الهی مامان قربونت بره که اینقدر زود بزرگ شدی اصلاً دوست نداری تاتی کنی و سری خسته میشی ولی با کمک روروئک خیلی ذوق میکنی
هرموقع بابایی منو میبنی دستتو بالا میکنی نمیدونم میخوای بای بای کنی یا داری سلام میکنی اینو بابام بهت یاد داده. کلاً هر چی من بهت یاد میدم یاد نمیگیری و همکاری نمیکینی ولی بقیه هرکار بکنن سریع یاد میگیری دست های کوچولوت تا دهنت میاری و مدام بَه بَه بَه میگی و از انعکاس صدا لذت میبری این کار هم خاله اعظم بهت یاد داده البه یه با واست کرد ولی تو سریع یاد گرفتی عاشق بالا رفتن از پله ای خداروشکر که خونمون یه دونه پله فقط داره از 5-6 تا پله خونه هردوتا بابایی هم بالا میری...
واسه دیدن بقیه عکس ها بفرمایین ادامه مطلب...
کجا میری موش موشک مامان؟؟؟؟؟
قربون این احتیاط کردنت بشم من...
ببین چه به روز جانماز و کتاب دعای ما آورده...
این عکس هم چند روز قبل از مریضیته که از چشای ناز دخملم معلومه حالش خوب نبوده