محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

محیا فرشته دوست داشتنی ما

تولد یکسالگی تو ... معجزه زندگیم

1392/11/18 2:07
نویسنده : مامان محیا
2,682 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته زندگیم بازم تولدتو بهت تبریک میگم ببخش که مامانی دیر پست مربوط به تولد یکسالگیت رو گذاشت. ماه دوزادهم زندگیت هم گذشت.12 ماهه که عطر نفس یه فرشته کوچو لو تو خونمونه، 12ماهه  که این فرشته تو خونمون داره دلبری میکنه ....

سپاس خدای مهربانم به خاطر این همه لطفی که در حقم کردی چگونه شکر این همه مهربانیت را به جا بیاورم با چه زبانی ستایشت کنم. بازهم ممنونم  به خاطر اینکه ما را لایق پدر و مادر شدن دانستی

                                سپاس ... سپاس ... سپاس

اما ماه دوازدهم زندگی پرنسس محیای ما هم با کلی اتفاق خوب گذشت امیدوارم بتونم همه این اتفاقات خوب رو بگم. اول از همه از جشن تولدت بگم که من و بابایی تمام تلاشمون رو کردیم تا یه جشن به یاد ماندنی واست بگیریم تولد رو با یه روز تأخیر روز پنج شنبه3 بهمن برگزار کردیم آخه این ماه امتحانات دانشجوهاست و من مجبور بودم از 28 دی تا 10بهمن هر روز تا 6بعدازظهر سر کار باشم  ولی روز پنج شنبه رو مرخصی گرفتم تا بتونم به کارام برسم حسین جونم هم که سنگ تموم گذاشت کلی بابت تولد بهم کمک کرد. تم تولدت رو کیتی انتخاب کردیم اخه سرویس خوابت هم مدل کیتی بود خداییش تم خوبی بود و همه چیزش در بازار بود ولی از اونجایی که ما نمیخواستیم زیاد هزینه کنیم از خیلی وسایل صرفنطر کردیم.

اینم عکس کیک تولد محیا با تم کیتی

متاسفانه دوربین دیجیتالی نداشتم که بتونم از تولدت عکس بگیرم ولی  با موبایل چندتایی عکس انداختم که سعی میکنم تو این پست بذارم.

این کیفها و ساعت هایی که کنار کیکه برا بچه گرفتیم که به عنوان گیفت بهشون بدیم برا دخترا کیف پول و واسه پسرا ساعت مچی خریدیم. خیلی خوششون اومد. مهمونامون  هم حدود 40 نفر بودند . واسه شام هم الویه از بیرون گرفتیم و  با نون ساندویج  و گوجه و خیارشور داخل پاکت های مخصوص گذاشتیم و از مهمونا پذیزایی کردیم. مهمونا هم خخانواده من وخواهر برادرهای من بودند با خانواده حسین و مامان بزرگ های هر دومون ، زندایی گلم با دخترش و الهام جون و خانم پسردایی حسین و پسرش صدرا، باضافه اکرم خانم و آیدا جون ،خانم صاحب خونمون که خیلی خانم و با معرفته.

تولد محیاجونم خیلی خوش گذشت اینو من نمیگم مهمونا هم اعتراف کردند .آهنگ های تولد رو قبلاً آماده کرده بودم با رقص نور خیلی جالب بود جای همه دوستان خالی..

اما ادامه عکس های تولد رو در ادامه مطلب گذاشتم

محیا 91/11/02

محیا 92/11/02

خیلی هم فرق نکردی مامان!!!!!

 

عکس هایی از خونمون که همه اش کار باباییه امکانتمون کم بود ولی خداروشکر خیلی هم بد از آب در نیومد

مهسا(دختر داداشم) زینب (دختر خواهرم) و محیاجون

قربونت برم مامان که فقط اول تولد سرحال بودی ولی وسطاش دیگه خسته شدی و اصلاً واسه عکس همکاری نمیکردی

 

ولی دمت گرم زینب جون، خاله فدات بشه که اینقدر خوب ژست میگیری

 

محیا در آغوش دایی امیرمحمد(داداش کوچیکه خودم)

 

و بازهم این دختر عمو و پسر عمو که اصلاً واسه عکس همکاری نکردند...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

مامان حلما
18 بهمن 92 15:21
تولد تولد تولدت مبارک الهی صدو بیست سال زیر سایه مامان بابای مهربونت سالم و تندرست زندگی کنی مامانی این کادوی ناقابل من و حلما
مامان محیا
پاسخ
ممنون خاله عزیزم ایشاا... تولد یکسالگی حلماجون جبران کنم
مامان حلما
18 بهمن 92 15:22
سلام مامانی عزیز و مهربون پس کجا بودی هرروز میومدم بهت سر میزدم میدیدم هنوز آپ نکردی دل نگرانت میشدم آره هوا بهتر بشه یه قرار بذاریم همدیگه رو ببینیم.
مامان محیا
پاسخ
اینترنت خونمون که قطع شده بود از طرف دیگه تا ساعت 6و7 سرکار بودم حسابی گرفتار بودم روزای خسته کننده ای بود خداروشکر به خوبی گذشت با اینکه سرمون خیلی شلوغ بودولی تمام سعیمو کردم تا تولد محیاجون به موقع برگزار بشه که خداییش تولدش تو فامیل تک بود
مامان حلما
18 بهمن 92 15:23
خصوصی
مامان الی و محیابانو
18 بهمن 92 18:19
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام بابا نگرانتون بودم...کجایین پس مرضیه جونی ومحیا گلم
مامان الی و محیابانو
18 بهمن 92 18:20
تولدت مبارک جیگر خاله ایشالله عروسیتون ناز گل های من..... دست مامانی و بابایی درد نکنه....
مامان الی و محیابانو
18 بهمن 92 18:21
مرضیه جون در مورد گوش محیا میشه بیای قشنگ توضیح بدی چی شده بود و چیکار کردی و دکتر چی گفت و .... آخه خیلی نگرانم......
مامان الی و محیابانو
18 بهمن 92 18:22
بخورمت با اون خنده ی ملیحت عروسک... راستی مامانی واکسن اش رو کی زدی؟؟؟ من که دو روز پیش زدم...آخه سرماخوردگی داشت....خدا رو شکر خوب پیش رفت... راستی وزن و قد چقدر بود؟؟
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
19 بهمن 92 3:28
سلاااااااام تولد محيا جونم مبارك دست ماماني و بابايي درد نكنه سنگ تموم گذاشتن....
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
19 بهمن 92 3:29
خواهر جوني راجع به خصوصي نه گلم هيچ پستي ندارم عزيزم
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
19 بهمن 92 3:30
دلم براتون تنگ شدهههههههههه بودم.... اما ديدم نوشتي حسابي كار داشتيييييي اما از دلتنگيم كم نكردااااا
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
19 بهمن 92 3:31
دوسسسسسسستون دارم انشالله جشن تولد 10 سالگي محيا جون... 100 سالگي و ..
میم مثه محیا
19 بهمن 92 19:43
تولدت مبارک باشه عسل خاله ایشالا صدو بیست سالگیتو جشن بگیری
میم مثه محیا
19 بهمن 92 19:44
دست مامان و بابا هم درد نکنه حسابی زحمت کشیدن و سنگ تموم گذاشتن خسته نباشی عزیزم یه سال از بچه داریمون گذشت....خیلی زود گذشت هااا
میم مثه محیا
19 بهمن 92 19:44
خصوصی
فریبا(دختر دایی بابات)
20 بهمن 92 21:27
سلام محیاخانم تولدتون مبارک باشه ایشالله 120ساله شی عزیزم
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
21 بهمن 92 4:05
کسانى را مى شناسم که با صداى بلند دعا مى خوانند ولی دستشان به ستاره اى نميرسد، اما کسانى هستند که بى دعا به خدا دست ميدهند... دست دادن باخدا را برایت آرزو میکنم.
مريم همكار مامان
21 بهمن 92 11:14
عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه زندگی با بودنت درست مثله بهشته تو خونه سبد سبد گلهای سرخ و میخک عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک تولدت مبارک، تولدت مبارک ( برگرفته ازآهنگ تولد از اندي خواننده محبوب همسرم )‌ محياجون عزيزم ايشالاه جشن عروسيت چقدر زود گذشت انگار همين ديروز بود كه ماماني از همكارها خداحافظي كردو چند روز بعد تو فرشته كوچولو رو به دنيا آورد
مامان محیا
پاسخ
ممنون خاله مریم خوش به حال جوادآقا معلومه که خیلی خاطرخواهشی ایشاا.. تولد نی نی خودت
مامان محیا
22 بهمن 92 1:18
تولدت مبارک عزیزمچ خوشگل هم شدیچ گیفتهای خوشگلی کاشکی ماهم بودیم
مامان محیا
پاسخ
ممنون خاله مهربون چشاتون خوشکل میبینه جاتون خیلی خالب بود
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
25 بهمن 92 14:09
كوچه اى رابودنامش معرفت،
مردمانش بامرام ازهر جهت،
سيل آمد کوچه را ويرانه کرد،
مردمش راباجهان بيگانه کرد،
هرچه درآنکوى بودازمعرفت، شست وباخودبردسيل بىصفت، ازتمام کوچه تنهايک نفرخانه اش ماندوخودش جست از خطر، رسم وراه نيك هرجابود وهست، ازنهاد مردم آن كوچه است، چونكه درانديشه ام اينگونه اي، حتم دارم بچه ى آن كوچه اي!
انسیه{دختر خاله}
1 اسفند 92 13:09
محیا تولدت مبارک عزیزم
مامان محیا
پاسخ
ممنون انسیه جان ایشاا... تولد خودت جبران کنم خواهر زاده عزیزم
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
5 اسفند 92 2:18
دیشب تو فکرت بودم که یه قطره اشک از چشمهام جاری شد از اشک پرسیدم چرا اومدی؟ گفت اخه تو چشمهات کسی هست که دیگه جای من نیست
مائده(ني ني بوس)
15 اسفند 92 16:45
تولدن مبارك خاله جونايشالا كه هميشه در كنار مامان و باباي خوب و دوست داشتنيت شاد و سلامت باشي
مامان محیا
پاسخ
ممنون مائده جون چه دعاي قشنگي كردي