حواشی تولد محیا و عکسهای جامانده
سلام دخترم 395 روز از دیدار ما گذشت و من روز به روز علاقه و وابستگی ام به تو بیشتر میشه . نمیدونی این روزا چه کارهایی که نمیکنی و بهترین لحظات رو برای من و بابایی به ارمغان میاری
اتل متل که میخونم دستت رو رو پات میزنی و یه چیزایی میگی ، کلاغ پر که میخونم انگشت اشاره ا ت رو ، روزمین میذاری رو بالا میاری ... عاشق کتاب خوندنی، تازگی ها وقتی میگیم برو کتابت رو بیار میری میاری دو تا دندونای بالات هم بالاخره دراومد البته قبل از تولدت بود که این مرواریدهای بالاییت جوونه زد به خاطر همین راحتتر میوتونی خوراکی بخوری پف فیل رو خیلی دوست داری، چوب شور و پفک و اسمارتیس هم خیلی دوست داری البته مامانی اینارو محض امتحان بهت داد ، قرار نیست تا دو سالگی زیاد بهت بده
الان که دارم این مطلبو می نویسم بابایی که سرکاره (استثنائاً امشب رو باید تا صبح به قول خودشpc باشه ) تو هم ساعت 12 که میشه دیگه شارژت تموم میشه و هرجور شده باید تو رختخواب خواب باشی
قراره تو این پست ادامه عکسای تولد رو بذارم و از کادوهایی که واست آوردن بگم.
راستی یادم رفت بگم، دیروز بالاخره این طلسم آتلیه یکسالگیت شکست
شکست و قراره شد تابلو عکست 27 اسفند آماده بشه
واقعاً که خسته کننده بود یک و ماه نیم طول کشید تا بتونیم از دخترم چندتا عکس درست و حسابی بگیریم.
امیدوارم عکسای خوبی دربیاد ایشاا... تو پست های بعدی عکسای مربوط به آتلیه ات رو میذارم. اما از تولد بگم که واسه دعوت همه رو با اس ام اس دعوت کردیم تا کسی تو رودربایسی نیفته ولی خداروشکر استقبال خوبی شد. متن دعوت هم این بود:
«بعد از بودن 12 ماه از بودن فرشته کوچکی در کنار ما، وقت آن است که شما را به جشن یکسالگی دخترمان دعوت کنیم. خوشحال میشویم در شب اولین تولد عشقمان با ما باشید. پنج شنبه 3بهمن92 ساعت6 بعدازظهر»
بریم ادامه مطالب
این کاادو خانواده خاله فاطمه است(انسیه و امیررضا)
این کادو عمو مهدی و زن عمو حمیده
این کادو خانواده خاله راضیه(زینب و حسین)
این لباس هم از طرف خانواده عمو هادی(پریسا جون و شایان)
این کادو از طرف خاله اعظم
این پارچه خوشکل از طرف مامان بزرگ خودمه
این کادو از طرف خانواده دایی رضاست(زندایی راضیه،مهسا و ثنا)
این شلوار هم از طرف فاطمه دایی محمود(دایی من)
این پولهای نقد هم از طرف مامان و بابای من و مامان و بابای بابایی و مامان بزرگ حسین و یه سکه پارسیان از طرف صدرا نوه دایی بابات
این خونه بازی هم از طرف خانواده دایی کاظم( زن دایی طیبه و دو قلوهاش میثم و ابوالفضل)
این پلنگ صورتی از طرف عمه فرزانه، قورباغه دهن گشاد هم از طرف دایی حسن و زندایی اکرم و اون عروسک پولیشی کلاه صورتی هم از طرف اکرم خانم صاحبخونمون و آیدا و امیرمحمد
ااین لباس و کفش هم از طرف خودم که خیلی بهت میاد
این خرس هم از طرف بابایی واسه دخمل خوشکلش
راستی یادم رفته بود بگم قبل از اینکه بدنیا بیایی مامانم نذر سفره رقیه واست کرده بود که بالاخره روز بعد از شهادت امام رضا(ع) روز اول ماه شوال یعنی 13 دی ،مراسم تو خونه مامانم برگزار شد که خداروشکر مراسم خوبی شده بودامیدوارم به آبروی طفل سه ساله امام حسین(ع) خدا همه بچه ها رو از هر مریضی و بلا و حادثه ای حفط کنه
یه مراسم خیلی مهم که همزمان با نهمین ماهگرد تولدت بود، عروسی عمو مهدی بود اول آبان همزمان با عید غدیر که عکسش رو نداشته بودم یعنی عکس خوبی نداشتم که بذارم این عکس هم هنر انسیه خواهرزاده امه
این عکس مربوط به دو سه روز بعد از جشن تولدته که آماده شدیم بریم خونه عموم که از حج عمره اومده بودن دخترم خیلی این جا ناز شده بودی که مامانی حیفش اومد ازت عکس نگیره