محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

محیا فرشته دوست داشتنی ما

تولد یکسالگی تو ... معجزه زندگیم

سلام فرشته زندگیم بازم تولدتو بهت تبریک میگم ببخش که مامانی دیر پست مربوط به تولد یکسالگیت رو گذاشت. ماه دوزادهم زندگیت هم گذشت.12 ماهه که عطر نفس یه فرشته کوچو لو تو خونمونه، 12ماهه  که این فرشته تو خونمون داره دلبری میکنه .... سپاس خدای مهربانم به خاطر این همه لطفی که در حقم کردی چگونه شکر این همه مهربانیت را به جا بیاورم با چه زبانی ستایشت کنم. بازهم ممنونم  به خاطر اینکه ما را لایق پدر و مادر شدن دانستی                                 سپاس ... سپاس ... سپاس ...
18 بهمن 1392

آغاز امامت امام زمان(عج) و تولد قمری محیاجونم

                                            در انتظار دیدنت همه دلها بیقرارند... ای تک ستاره بهشت حسرت به دلمان نذار...   سلام اگه گفتین امروز چه روزیه؟؟؟ دوستان خوبی که پست اول وبلاگ محیا رو خونده باشن حتماً می دونن. آره امروز آغاز امامت امام زمان(عج) و تولد قمری محیاست. درست همین حوالی بود که نازنینم، از فرشته های آسمونی خداحافظی کردی و زمینی شدی. زمستان پارسال بهاری ترین فصل زندگی من و حسین بود چقدر زود میگذرد ، دیگر دارد برایمان خاطره میشود... انگار همی...
21 دی 1392

محیاجونم یازده ماهگیت مبارک

سلام نازنینم باورم نیمشه دخترم یازده ماهه شدی. این روزا به سرعت داره میگذره و من و بابایی دل تو دلمون نیست که تولد یک سالگیتو جشن بگیریم. روز به روز داری بزرگ میشی و من دنبال فرصت تا بیام وبلاگتو اپ کنم. امروز خونه مامانی ها که بودیم کلی بهمون خوش گذشت و تو واسشون دلبری میکردی میگفتم محیا خاله چکارمیکنه سریع ادای خاله اعظم رو در میاری با زینب خاله هم خیلی رفیق شده بودی   قربون این ژست گرفتنت برم چیه عزیزم چرا اینقدر خودتو گرفتی هنوز تا تولدت خیلی مونده... میگم محیا اَتل مَتل ... تو هم دستتو میزنی به پاهاتو و میگی اَدَ اَدَ... یعنی با من همخونی میکنی همین که بغلت میکنم در هر حالتی که باشی بای بای میکنی حتی اگه ...
7 دی 1392

اولین یلدای عسلم

چه سخاوتمند است پاییز که شکوه بلندترین شبش را عاشقانه پیشکش تولد زمستان کرد زمستانتان سفید و سلامت...   یلدا تون مبارک مهربونا سلام  شنبه شب شب یلدا بود. ما هم مهمون مامان و بابای حسینم بودیم. شب خوبی بود مخصوصاً که امسال دو تا وروجک به جمعمون اضافه شده بودند . از اونجایی که محیا عاشق بالا رفتن از پله است شب یلداهم مدام جاش توی پله ها بود . اینم عکس های محیابانوی ما در اولین شب یلدای عمرش       آخه دخترم شما چکار به این میمون بیچاره داری!!!!!!   الهی قربونت برم که هنوز هم این دندونات دست از سرت برنمیدارن. پس کی قراره این دندونای با...
3 دی 1392

عکس های جامانده از ماه دهم

سلام دوستای گلم بعد از مدتی تأخیر دوباره برگشتیم. خداروشکر محیاجونم الان خوبه فقط یه کم سرماخورده است که ایشاا.. تا چند روز دیگه خوب میشه ماه قبل ماه سختی بود. اصلاً نمیخوام بهش فکر کنم. فقط خدارو هزار مرتبه شکر میکنم که به خیر گذشت. یه سری عکس از ماه قبل جامونده بود که میخوام تو این پست براتون بذارم. اما قبلش از همه دوستان گلم که جویای حال من و محیاجون بودن تشکر میکنم از دور دست همتون رو ر میبوسم مخصوصاً دوستای نی نی وبلاگیمون که این روزاا حسابی هوای همدیگه رو دارن و واسه همدیگه دعا میکنن. اما بریم از محیاجون بگم که این روزا خیلی شیطون شده البته شیطون بودی جیگرمامان ، این روزا بلا شدی که خودم میخوام درسته قورتت بدم از بس واسه ماما...
22 آذر 1392

اندراحوالات دهمین ماهگرد عسلم

 شیرینی زندگیم                            ده ماهگیت مبارک   الان که دارم این مطلبو می نویسم تو در خواب نازی عزیزم. گنجشکک مامان میدونم این چند روز خیلی بهت سخت گذشت. ولی عوضش هم مامانی حسابی آبدیده شد هم دخترم خودش رو برای روزهای سخت زندگی آماده کرد. جمعه شب یکم آذر وقتی از خونه مامانی من برگشتیم حالت زیاد خوب نبود. اونجا هم خیلی بیقراری میکردی خونه که اومدیم خوابیدی ولی مدام از خواب بیدار میشدی و گریه میکردی. به پیشنهاد بابایی بهت شربت هیدروکسی زین دادیم اخه فکر میکردم برا دن...
7 آذر 1392

محرم و محیا

         جانم فدای طفلان عطشانت حسین                    کرببلا ماتم و بلا، برای ما                                هدیه تو این بود چرا؟؟؟ بگو چرا؟                  تو به مهمان نورسیده                                  ...
24 آبان 1392